به خدا خسته شدم
به خدا خسته از آن زخم زبانت شده ام
بی خیال تو و ابروی کمانت شده ام
عشق تو بر دل من بار گرانیست و من
بی تحمل شده از بار گرانت شده ام
آنقدر دلبر و دلدار و فریبا نشدی
مکن این فکر که مجنون زمانت شده ام
دو سه روزیست که رفتی و دلم آزاد است
آری آزاده ترین شخص جهانت شده ام
اشکم از دیده فرو ریخت و رسوایم کرد
...حرف آخر...تو کجایی ؟ نگرانت شده ام
نظرات شما عزیزان:
|