یادمان باشد به دل کوزه آب، که بدان سنگ شکست... بستی از روی محبّت بزنیم!!
تا اگر آب در آن سینه پاکش ریزند...آبرویش نرود...!
یادمان باشد فردا حتما، ناز گل را بکشیم.. حق به شب بو بدهیم... و نخندیم دیگر به ترکهای دل هر گلدان...!!
وبه انگشت نخی خواهیم بست، تا فراموش نگردد فردا..!
زندگی شیرین است!
زندگی باید کرد...
و بدانیم که شبی، خواهیم رفت..!!!!!!!!
و شبی هست که نباشد پس از آن، فردایی.....!!!!
...هوس کوچ به سرم زده
...شاید هم هجرت
...نمی دانم
! از این بی دلی ها خسته شدم
!!!دستانم رابه دستان هیچ کس می سپارم و درد دل می کنم با درختان
...دیوانگی هم عالمی دارد
نظرات شما عزیزان:
نسیم
ساعت21:40---11 ارديبهشت 1392
.
لمس کن کلماتی را
که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست…
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد…
لمس کن نوشته هایی را
که لمس ناشدنیست و عریان…
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را
که خیس اشک است و پر شیار…
لمس کن لحظه هایم را…
تویی که می دانی من چگونه
عاشقت هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن…
همیشه عاشقت میمانم
دوستت دارم ای بهترین بهانه ام
.